بگذر ز من ...

بگذر ز من ای آشنا،چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو،چون دیگران با سرگذشتم


میخواهم عشقت در دل بمیرد
میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد
بگذر ز من ای آشنا،چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو،چون دیگران با سرگذشتم


هر عشقی میمیرد،خاموشی می گیرد

عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمی گیر
د

دل نوشته 3

دیشب دکتر خرمی رو دیدم  یه حرفهایی راجع به داروهایی که مصرف میکنم زد که خیلی نگرانم کرده  دیشب اصلا خوب نخابیدم نمیدونم به حرف کدوم دکتر گوش کنم  اصلا دارو نخورم خیلی بهتره خیالم راحتتره 

دوره اخر زمون

سلام به دوست جونای گلم 


این چند روزه سرم خیلی شلوغ بود و کلی مهمون داشتیم  فکر نکنین خبریه ها نه بابا ما از این شانسها نداریم یه مقدار کار عقب افتاده دارم که باید انجامشون بدم واسه همین ممکنه که آپ بعدی هم طول بکشه  

روز جمعه آماده شدم برم عکاسی عکس بگیرم شب هم کلی مهمون داشتیم ولی من حوصله خونه موندن نداشتم و از صبح تصمیم گرفته بودم که برم  واسه همین به مامانی گفتم زودی برمیگردم رفتم عکاسی داخل که شدم   دیدم یه خانمی آرایش کرده با لباس مهمونی بدون مانتو و روسری نشسته روی صندلی ارباب رجوع و آقای عکاس و راننده اون خانم هم نشسته بود روی صندلی آقای عکاس گفت اگه اومدی عکس بگیری نیم ساعتی طول میکشه عروس داخل آتالیه داره عکس میگیره   گفتم مهم نیست منتظر میمونم هر کس میاومد توی عکاسی یه نیگاه به اون خانم میکرد و من جای اون آب میشدم  خیلی وقتها از اینکه اسم زن روی این آدماست از خودم بدم میاد  بعد هم که عروس خانوم با لباس نیمه پوشیده بدون حجاب پوش یا تور تشریف آوردن بیرون و رفتن سمت ماشین تا آقا داماد اومد در و وا کنه یکی دو دقیقه عروس خانوم بیرون ماشین معطل بودن   

نمیدونم چرا  مد شده که خیلی ها شب عروس خودشون رو برهنه کنن و در معرض دید بزارن   خوب عروس هستی ، باش ولی  به خاطر یه شب ؟!!!...

خیلی وقتها دلم میگیره از اینکه چرا دنیای ما اینجور شده   از مسلمون بودن خودم شرمم میشه 

چرا امام زمان نمیاد   من ادعام نمیشه که خیلی چیزا رو رعایت میکنم اما سعی میکنم همیشه در حد متعادل باشم  به قول یکی از دوست جونای خوبم : 

امام زمان(عج) ۱۴۰۰ ساله که منتظر ۳۱۳ نفره ....اگر الان صحنه کربلا تکرار میشد عوض ۴۰ هزار نفر ۷۰ میلیون ایرانی میرفتن به جنگش ....

خسرالدنیا و الاخره شدیم رفت پی کارش...

از قول شهید مدرس هستش که:

من در فرنگ مسلمانی دیدم و مسلمان ندیدم.... در ایران مسلمان دیدم و مسلمانی ندیدم....

 

داستان عشق

داستان عشق عجیب و غریب یک مرد و زن چینی، اخیرا رسانه ای شده است و توجه زیادی به خود جلب کرده است.

بیش از پنجاه سال پیش، «لیو» که یک جوان 19 ساله بود، عاشق یک زن 29 ساله بیوه به نام «ژو» شد. در آن زمان عشق یک مرد جوان به یک زن مسنتر، غیراخلاقی بود و پسندیده نبود.


برای جلوگیری از شایعات این زوج تصمیم گرفتند، فرار کنند و در غاری در استان ژیانگجین زندگی کنند. در اول زندگی مشترک آنها بیچیز بودند، نه دسترسی به برق داشتند و نه غذایی، طوری که مجبور بودند از گیاهان و ریشه درختان تعذیه کنند و روشنایی خود را با یک چراغ نفتی تأمین کنند.


در دومین سال زندگی مشترک، «لیو»، کار خارقالعادهای را شروع کرد، او با دست خالی شروع به کندن پلکانهایی در دل کوه کرد، تا همسرش بتواند به آسانی از کوه پایین بیاید، او این کار را پنجاه سال ادامه داد.


نیم قرن بعد در سال 2001، گروهی از مکتشفین، در کمال تعجب این زوج پیر را همراه شش هزار پله کنده شده با دست پیدا کردند.


هفته پیش «لیو» در 72 سالگی در کنار همسرش فوت کرد. «ژو» روزهای زیادی در کنار تابوت همسرش سوگوار بود.


دولت چین تصمیم گرفته که «پلکان عشق» و محل زندگی این زوج را حفظ کند و آن را تبدیل به یک موزه کند.

این دل من

این دل من

با توام،با تو،خدا


یک کمی معجزه کن چند تا دوست برایم بفرست

پاکتی از کلمه


جعبه ای از لبخند

نامه ای هم بفرست

کوچه های دل من


باز خلوت شده است قبل از این که برسم،دوستی را بردند
یک نفر گفت به من باز دیر آمده ای

دوست قسمت شده است


با توام،با تو، خدا
یک دل قلابی
یک دل خیلی بد
چقدر می ارزد؟
من که هر جا رفتم
جار زدم

این قلب حراج شده


بدوید
یک دل مجانی قیمتش یک لبخند
به همین ارزانی
هیچوقت اما
هیچکس قلب مرا قرض نکرد،
هیچکس دل نخرید
با توام،باتو،خدا
بیا،این دل من،پس مال خودت
من که دیگر رفتم اما
ببر این دل را

شادیتان آرزوی من است