تشویق

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آن ها به داخل گودال عمیقی افتادند . بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست و شما خواهید مرد.دو قورباغه این حر ف ها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند . اما قورباغه های دیگر دائمأ به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید، چون نمی توانید از گودال خارج شوید، به زودی خواهید مرد.بالاخره یکی از دو قورباغه ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.اما قورباغه دیگر با حد اکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار ، اما او با توان بیشتری تلاش کرد و سرانجام از گودال خارج شد.وقتی از گودال بیرون آمد، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حر فهای ما را نشنیدی؟ معلوم شد که قورباغه ناشنواست . در واقع او تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند !

تنهایی

 سلام به همه ی دوست جونایی که تو این مدت به من سر زدن ولی کی به من سر زده ؟؟؟هیچکی افسردگی گرفتم بابا یکی باید واسه من نظر بده من دارم قاری قوط میزنم از تنهاییمن دیگه توی بلاگفا فعالیت ندارم به دلایل شخصی  وبلاگم رو تعطیل کردم واسم یه مقدار سخته که بخوام توی بلاگ اسکای کار کنم چون 5 سال بلاگفا کار کردم ،خوشحال میشم اگه یکی بهم کمک کنه تا یه کم این وبلاگ رو سر و سامون بدم  منتظر نظرهای قشنگتون هستم منو دلگرم کنید