سلام به همه دوست جونای خوبم دلم واسه همتون تنگ شده خیلی دوست داشتم یه مطلب جالب بزارم ولی چیز چشمگیری پیدا نکردمعید قربان و غدیر به همه عزیزان تبریک میگم

عشق

 

شکوه زندگی در نام عشق است
سرشوریدگی در جان عشق است


مراد از هر نسیم نوبهاری
بجو، چون عطر آن در روح عشق است


زگلبرگ شقایق نرمتر او
لطافت در مرام و خوی عشق است


وجودت می شود هرروز و هرشب
معطر، این نسیم و بوی عشق است


در افکارت نشیند گوشه، گوشه
تو ساکن گشته ای، این کوی عشق است


اگر غم آید از هر سو چه وحشت؟
که پشتیبان دل دریای عشق است


غم معشوق را عاشق به جانش
خریدار است و این بازار عشق است


به چشمانش نگه کردن طلوعی است
طلوع زندگی با نام عشق است


ستایش گر کنی، آن خالقی کن
که اسرارش همه اسرار عشق است

اولین باری که برای بچه ها خوراک جگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره. 
غذا رو کشیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صدا زدم، پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم... دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه.
به بچه ها گفتم:
"ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است، یه کوچولو امتحان کنید... اصلا می دونید اسم این غذا چیه؟ یه راهنمایی می کنم بهتون... باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه."

ناگهان چشمهای دخترم گشاد شد، به برادرش سقلمه زد و گفت: 
"نخور! نخور! تاپاله است!"


خدایا دلم را همچون نیلبکی چوبین بر لبهای خود بگذار 


و زیباترین نغمه هایت را در فضای زندگیم متراکم کن.


چنان بنواز دلم را که هر جا نفرتی هست عشق باشم 


هر جا زخمی هست مرهم باشم

 هر جا تردید هست ایمان باشم 

و هر جا نا امیدی است امید باشم


تو ندیدی مرا



هر چه شکفتم تو ندیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا


ماندم و پژمرده شدم ریختم
تا که به دامان تو آویختم
تا که به دامان تو آویختم

هر چه شکفتم تو ندیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا

ماندم و پژمرده شدم ریختم
تا که به دامان تو آویختم
تا که به دامان تو آویختم