اولین باری که برای بچه ها خوراک جگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره. 
غذا رو کشیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صدا زدم، پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم... دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه.
به بچه ها گفتم:
"ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است، یه کوچولو امتحان کنید... اصلا می دونید اسم این غذا چیه؟ یه راهنمایی می کنم بهتون... باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه."

ناگهان چشمهای دخترم گشاد شد، به برادرش سقلمه زد و گفت: 
"نخور! نخور! تاپاله است!"

نظرات 3 + ارسال نظر
داستان‌گو دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ب.ظ http://dastangooo.blogsky.com/

هاهاهاهاهاا/ بسیار خنده‌دار بود/.

*•ღ☆ஜ نازنین ஜ☆ღ•* چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ب.ظ http://www.nazaninjon.blogfa.com

تو مرا فریاد کن ای هم نفس
این منم آواره ی فریاد تو
این فضا با بوی تو آغشته است
آسمانم پر شده از یاد تو
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]فریاد عشق[گل]¸.•*´¨`*•.¸ *¸.•*[گل]
.♥.•'´[گل]

[گل]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ســــــــــلام خوبی؟[گل]

[گل]ــــــــــــــــــ وبــــلاگ فریـــــاد عشـــــــق بـــا دو پست به روز شـــــد[گل]

[گل]ــــــــــــــــــــــــــــ منتــــظر حضــــور پـــرمهرتــــم[گل]


[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]فریاد عشق[گل]¸.•*´¨`*•.¸ *¸.•*[گل]
.♥.•'´[گل]

مسعود چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ق.ظ http://allofthis.blogsky.com

هاهاهاهاهاهاهاها................
خیلی باحال بود از خنده دل درد گرفتم . . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد