سلام به دوستای گلم ...
دیروز داشتم وب گردی میکردم یه شعر قشنگ دیدم حیفم اومد که نزارم توی وبم واسه دوستای گلم
در مورد خونه تکونیه ولی میدونم تا الان همه خونه تکونیشون تموم شده
خانه تکانی کمرم را شکست
گردن و این بال و پرم را شکست
شستن فرش آخ چه حالی گرفت
بارکشی ، شافنرم را شکست
اول شب ، موقع تعویض لامپ
لوستر افتاد و سرم را شکست
بعد از آن هم کمد افتاد روم
بینی ناز و جگرم را شکست
خورد ترک پله ی آن نردبان
دنده و پهلو و برم را شکست
صندلی از بخت بدم لیز بود
یک دو سه جای دگرم را شکست
دسته ی پارو به سرم خورد سخت
عینک و این چشم ترم را شکست
خانه تکانی به چه روزم نشاند
نصف که نه ، بیشترم را شکست
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمهها و دشتها،
خوش به حال دانهها و سبزهها،
خوش به حال غنچههای نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک ـ که میخندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبریز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه ـ در این روزگار ـ
جامة رنگین نمیپوشی به کام،
بادة رنگین نمیبینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت ـ از آن می که میباید ـ تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ